سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمار[395]

مردم همیشه نور خدا منجلی شود/در سینه ای که مملو مهر ولی شود/من افتخار می کنم آری خدا کند/ جانم فدای حضرت سید علی شود. بگو انشاالله

ویرایش
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :12
  • بازدید دیروز : 23
  • کل بازدید : 182735
  • تعداد کل یاد داشت ها : 103
  • آخرین بازدید : 103/1/31    ساعت : 5:53 ع
جستجو


مطالب پیشین
وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
نگار خانه غم

بر مشام جان زند بوی غریب از کوچه ها

بوی سیلی،یاس نیلی،حمله آلوده ها

بوی گریه،خاک چادر،بغضی ازجنس حسن

صبرحیدر،اشک زینب،غنچه ای در شعله ها

السلام ای فاطمیه،ابتدای کربلا

روضه غم،اشک نم نم،آه مادر مرده 

مادرم فقط 18 سال داشت شهادتش افسانه نیست . به نگار خانه بیت الاحزان حضرت نور خوش آمدید  

 

ادامه مطلب...




      

هنگامی که امام خامنه ای در عزای مادرش است...

امشب گل باغ علی پژمرده گشته ، ماه از خانه مرتضی هجرت کرده و ستارگان عزادارند.

امشب کهکشان ولایت ، غرق در ماتم است و در سکوت شب ، صدایی جز نوحه علی و فرزندانش شنیده نمی شود.

حرامیان در اندیشه ظلمی دیگر به خواب رفته اند، و غرق در دنیای آلوده خویشند.

در این دنیای اسرارآمیز، زمین است که همه ارزش آن به یک شهر است، و همه بهای آن شهر، به یک خانه است.

کلبه ای که باب شهرعلم و خیرة النساء العالمین به آن شرف حضور بخشیده اند.

هر روز صبح پیامبر اسلام بر اهل خانه ای در مدینه وارد می شدند و دسته گل های سلام را تقدیم اهل آن می نمودند.

اهل آن خانه ، چه کسانی بودند و چه سـِرّی در آن خانه نهفته بود  که ارزشمندترین انسان های دنیا ، برای آن این همه عظمت قائل بودند؟

علی( ع) ، او که باید از باب ولایتش وارد شهر علم نبی شد.

فاطمه(س) ، هم او که دلدادگان کویش ، از آتش گمراهی رهایی یافته اند.

حسنین علیهما السلام ، همانها که آقا و سید دل های بهشتی مؤمنانند.

و زینبین علیهما سلام ، همان ستارگان پر فروغ دامان زهرا(س)  و ماجرا از اینجا شروع شد که :

غم فراق پیامبر، چون ابرهای درهم پیچیده، آسمان دل زهرا را فرا گرفت، و باران اشک، نمود دل طوفانی اش شد.

او تنها برای جدایی از پدر نمی گریست، بر مظلومیت علی (ع) هم اشک می ریخت.

دنیا پرستان زرخواه زورگو، همان حسودانی که به طمع رسیدن به مقام و به طمع عشق های آتشین، چشم دلشان کور شد، و گوش های اندیشه شان ناتوان گشت، و زبان حق گویشان لال شد ؛ نخواستند ارزش وجود اهل بیت را که درک کنند.

آنها، خفاشان شب خواهی بودند که از تابش خورشید حقیقت ، وحشت داشتند.

و زهرا، نور درخشان آسمان ولایت، خود را موظف دید حق علی را بازپس گیرد .  نه اینکه علی شوهرش بود و او باید ، برای رسیدن به تجمل هر طور که شده حق همسرش را بگیرد ؛ نه ، زهرا، والاتر از دنیاست، او آنقدر جمیل است که نیازی  به تجمل ندارد.

فاطمه(س) فریاد زد تا قرآن ناطق را خاموش نکنند.

او سخن گفت تا گوساله سامری نمود پیدا نکند.

گریست که دل های زنگار گرفته و دنیا طلب آنها، با زلال اشک های او شستشو شوند.

اما ، آن« ایمان آوردگان مصلحتی» بر گردن خورشید ریسمان افکندند، و بر صورت چون ماه زهرا، صاعقه سیلی زدند.

و پهلوی فاطمه را چون دل علی شکستند . شراب خواران مست از می دنیا، باده گساران شهوت و مقام ، یاس خانه علی را پژمرده کردند. و علی ماند و تنهایی و غم ؛ و مهتاب، شاهد ناله های مولا بود.

اسماء، آب بریز تا طاهره مطهره را غسل دهم . اما نه، دست نگهدار.

خدای من! کبودی تازیانه بر پهلوی محبوبه ام...

زن، این قدر با وفا و با حیاء که نگذاشت بدانم درد وجودش را.

بار خدایا! آن روز که گل مهر زهرا(س) را در قلبم رویاندی، حبیبت پاره تنش را در خانه من به امانت نهاد.

اما، گل یاس من، آن روز، نیلوفری نبود، و آسمان چهره اش نیلی نبود.

این زمزمه های سوزناک علی بود از فراق محبوبه خدا، در شب غم. و فرزندانش چون بلبلان خزان زده بر گل پرپرشان اشک ریختند.

و ما...

ما که خانه زهرا ، دردل های بی قرارمان است، ستاره دعا را از آسمان نیاز می چینیم، و از خدای زهرا می خواهیم که مهدی اش بیاید و قبر محبوبه مان را بر ما بنماید.

شهادت مادر یک افسانه نیست...