سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمار[395]

مردم همیشه نور خدا منجلی شود/در سینه ای که مملو مهر ولی شود/من افتخار می کنم آری خدا کند/ جانم فدای حضرت سید علی شود. بگو انشاالله

ویرایش
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :43
  • بازدید دیروز : 39
  • کل بازدید : 182892
  • تعداد کل یاد داشت ها : 103
  • آخرین بازدید : 103/2/6    ساعت : 11:54 ع
جستجو


مطالب پیشین
وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها

تو یک فرشته ای!

در روزگاری که :

زن را بـ‌ه "تن" می شناسند

غیرت را "بددلی" می نامند 

و باحجاب را " اُمل" می دانند ،

تو همچنـان "فرشته" بمان


 منبع :       /http://www.hejabgol.blogfa.com





برچسب ها : حجاب  , اسلام  , جامعه اسلامی  , دلنوشته  , دست نوشته  , عفاف  , حیا  ,


      
نشانه تمدن ...!!

بانویم ...

قدر این تکه پارچه مشکی ات را بدان این تکه پارچه همه چیزت است! همه ارزشت

یعنی لبخند رضایت بی بی دو عالمت

یعنی نگاه نگران و دل پر آشوب مهدی صاحب الزمانت

تاظهور...





برچسب ها : حجاب  , اسلام  , جامعه اسلامی  , عفاف  , حیا  ,


      
چادر تو بوی محسن ع می دهد......

چادر تو 

تلافی غروبی است

که در آن روز به زور 

چادر از سر زنان حرم حسین (ع) کشیدند

چادر تو

به بهای شکسته شدن پهلوی مادر ماندگار شد

چادر تو 

بوی محسن (ع) می دهد

چادر تو 

میراث خون دلهای خیمه نشینان ظهر عاشوراست 

چادر تو 

به همین سادگی 

انتقام کربلاست........

 





برچسب ها : حجاب  , ائمه اطهار  , اسلام  , جامعه اسلامی  , دلنوشته  , دست نوشته  , عفاف  , حیا  ,


      

زائری بارانی ام، آقـا بـه دادم مـی رسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟
گـرچـه آهـو نیـستـم؛ اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهـا، بـه دادم می رسی؟
از کبوترها کـه می پـرسم، نشانـم می دهند
گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟
ماهـی افـتاده بر خـاکم، لبـالـب تشنـگـی
پـهنه آبی تـرین دریـا؛ به دادم می رسی؟
مـاهِ نـورانیِ شب هـای سیـاهِ عـمرِ مـن
ماهِ من، ای ماهِ من؛ آیا به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را بـه چشمت بستـه ام
هشتمین دردانه زهرا(س)، به دادم می رسی؟
بـاز هم مشهد، مسافرها، هیاهـوی حـرم
یک نفر فریاد زد: آقا! به دادم می رسی؟





برچسب ها : ائمه اطهار  , اسلام  , دلنوشته  , دست نوشته  ,


      

حرم انگار در حالت استهلال است 

باز در "کرب و بلا "صحبت استقبال است

هر "شب جمعه" خداوند بخیرش بکند 

فاطمه گریه کنان گوشه ای از گودال است





برچسب ها : امام عشق و عاشورا  , ائمه اطهار  , اسلام  , دلنوشته  , دست نوشته  ,


      

ای شهادت با خودت مرا ببر خسته ام از این کویر

خسته‌ام از این کویر، این کویر کور و پیر

این هبوط بی‌دلیل، این سقوط ناگزیر

آسمان بی‌هدف، بادهای بی‌طرف

ابرهای سربه‌راه، بیدهای سر به زیر

ای نظاره شگفت، ای نگاه ناگهان!

ای هماره در نظر، ای هنوز بی‌نظیر!

آیه آیه‌ات صریح، سوره سوره‌ات فصیح!

مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان

مثل لحظه‌های وحی؛ اجتناب ناپذیر

ای مسافر غریب در دیار خویشتن

با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!

از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی

دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!

این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها

این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر

دست خسته مرا، همچو کودکی بگیر

با خودت مرا ببر، خسته‌ام از این کویر!

قیصر امین‌پور

ما اهل دردیم و غم آباد گشته قلبمان           کی شود که ای خدا پذیری شهیدمان





برچسب ها : در حسرت شهادت  , انقلاب اسلامی  , اسلام  , جامعه اسلامی  , دست نوشته  ,


      
بوی حرم

خــــاک حـــــــــرم رسیـــد ، دوا نیز داده شــد

آب حــــــــــرم رسیــــد، شفــــا نیز داده شـــد

هر جـا اگر به خواستـه ها لطفـی می شـود

در این حــــــــــرم نخواستــه ها نیز داده شد

گفتم رضا (ع)، عطای حسینــــی نصیب شد

گفتم حسین (ع)، امام رضا (ع)نیز داده شد

می خواستم به مشهـــــد تو راهیــم کننــــد

دیـدم بــرات کـــرب و بــــــــلا نیـــز داده شــد

عــــرفــه 

جایی که حسین (ع) به خاطر ما مردم زیارت را رها کرد و به سویمان آمد

اما ما چه کردیم.....؟

التماس دعا





برچسب ها : امام عشق و عاشورا  , ائمه اطهار  , اسلام  , دلنوشته  , دست نوشته  ,


      

نگاهها برروی پرده سینما بود

فیلم شروع شد ،

تصویری از سقف یک اتاق،

دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق ،

....3، 4 ،5 ، ..... ، 8 دقیقه اول فیلم ،

فقط سقف اتاق بود.

صدای همه در آمد،

اغلب حاضران سینما را ترک کردند .

ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین.....

به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید 

و در زیر نویس نوشته شده بود

"این تنها 8 دقیقه از زندگی این جانباز بود و شما طاقت آن را نداشتید "

 





برچسب ها : در حسرت شهادت  , انقلاب اسلامی  ,


      

دیدم مادرم داره آش درست می کنه 

سوال کردم: مادر آش چی می پزی؟

گفت : آش پشت پا 

گفتم : از ما کسی مسارفرت نمیره 

گفت : حسین (ع) امشب از مدینه به سمت کربلا راه می افته

گفتم : چرا تو ؟

گفت : آخه حسین مادر نداره ....

رمضان رفت و تو در خواب و محرم در پیش

ترس من کربوبلایی است که امضا نشود






      

جنــگ تفنـــگ ها و تانــــک ها...
سالهـــــــــــاست که تمام شده...
ولی چفیـــه رهبــــــ ـــــرم داد میزند که...
مبـــــــارزه هنــوز ادامه دارد...
من امـــــروز...
اسلحـــــــه دستم نیست...
ولـــی...
تمام افتخـــ ـ ـ ـ ــــارم این است که...
چـــــــــــادر بر ســرم است.. 

چـــادری که اسلحه پنهان من در جنگ امروزه است ..






      
<      1   2   3   4   5   >>   >