سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمار[395]

مردم همیشه نور خدا منجلی شود/در سینه ای که مملو مهر ولی شود/من افتخار می کنم آری خدا کند/ جانم فدای حضرت سید علی شود. بگو انشاالله

ویرایش
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :12
  • بازدید دیروز : 25
  • کل بازدید : 183273
  • تعداد کل یاد داشت ها : 103
  • آخرین بازدید : 103/2/15    ساعت : 6:57 ص
جستجو


مطالب پیشین
وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها

http://bi-neshan.ir/wp-content/uploads/2013/05/Seyed-Ali-58.jpg

مردم باید همه توجه کنند، بدانند که حضور پرشور و پر رونق در انتخابات موجب میشود کشور مصونیت پیدا کند؛ موجب میشود که طمع دشمن براى دست‌اندازى و تعرض و دشمنى و خباثت نسبت به این کشور کم شود؛ حضور مردم این تأثیرات را دارد. آنها تلاش دارند که این اتفاق نیفتد. البته من به شما عرض بکنم؛ آنطورى که ما ملت خودمان را تجربه کرده‌ایم، آنطورى که لطف و فضل الهى را مکرر آزموده‌ایم، این ملت در این نوبت هم مثل نوبتهاى قبل، مشت محکمى به دهان دشمن خواهد زد. مردم به توفیق الهى در این انتخابات یک آزمون افتخارآمیز دیگرى را به صحنه خواهند آورد و بر افتخارات خودشان خواهند افزود. این، لطف الهى است؛ ان‌شاءاللّه تحقق پیدا خواهد کرد.

http://negarkhaneh.ir/UserGallery/2012/2/cherikgraphic_17095317.jpg

ادامه مطلب...




      
بخوان!

http://img.tebyan.net/big/1386/12/6513823718290228140118768942236729991198.jpg

ثانیه ها تب دار شده اند سنگینی رسالتی از جنس پیامبر مهربانی را و دقایق تاب تحمل ندارند گرانسنگی ره توشه ای زرکوب را در راستای به بعثت رسیدن پیامبر اعظم.

آری محمد به مرز 40 سالگی رسیده بود تبلور آن رنج مایه ها در جان پیامبر عشق سبب شده بود که اوقات بسیاری را در بیرون مکه به تفکر و دعا بگذراند تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند.

آری آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود و محمد غرق در اندیشه... که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید: «بخوان!»  محمد درهراسی وهم آلود به اطراف نگریست! و صدا دوباره گفت:‌ بخوان! و  این بار محمد با بیم و تردید گفت: «من خواندن نمی‌دانم» صدا پاسخ داد: «بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی...

و او هر چه را که فرشته وحی خوانده بود، باز خواند.

هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت: «مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم

و چون خدیجه علت را جویا شد گفت: «آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،‌ امشب من به پیامبری برگزیده شدم

 

http://www.radsms.com/wp-content/gallery/wallpaper-rooze-besate/Wallpaper-mabase-payambar%5BRadsms.com%5D04.jpg

خدیجه که از شادمانی سر از پا نمی شناخت در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید، گفت: «من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری، اینک به پیشگاه خدا شهادت می دهم که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم......»

 

http://www.rasanews.ir/Images/News/Larg_Pic/28-3-1391/IMAGE634755584794687500.jpg

 آری مبعث فصلی سبز در آیین شیعی است که هر برگ آن شمیم حسینی و مهدوی دارد و ردای فاطمی.

بر جمال دلربای حضرت ختمی مرتبت و  سلامتی فرزند دلبندش صلوات.

"عید مبارک"






      
شیعه تسلیت !

نبش قبر "حجر بن عدی" در سوریه

 
عناصر افراطی و تروریستها درسوریه قبر "حجر بن عدی" را تخریب کردند.
خبرنگار شبکه العالم در سوریه پنج شنبه به نقل از منابع سوری گزارش داد، عناصر افراطی وابسته به گروه های تروریستی قبر "حجر بن عدی" را در شهر "عدرا" در استان "ریف دمشق" تخریب کردند.

مرقد حجر بن عدی یکی از اماکن زیارتی در سوریه است.
این عناصر افراطی پس از کندن قبر، پیکر حجر بن عدی را به مکانی نامعلوم منتقل کردند.
برخی سایتهای اینترنتی به نقل از شاهدان تأکید کردند، پیکر حجر بن عدی هنگام خارج کردن آن از قبر کاملا سالم و مانند روز اول بود.
منطقه عدرا تحت کنترل عناصر وابسته به گروهک تروریستی جبهه النصره است.
این گروهک تروریستی و دیگر گروه های افراطی بارها تهدید کرده اند که اماکن زیارتی و مقدس را در سوریه تخریب می کنند.

پایکوبی عناصر مسلح هنگام نبش قبر حجر بن عدی
"احمد الخباز" از شاهدان این اقدام تجاوزکارانه، به خبرنگار العالم گفت: عناصر مسلح هنگام ارتکاب این جنایت، به جشن و پایکوبی پرداختند.
وی تأکید کرد: مردم سوریه پس از شنیدن این اقدام تروریست‌ها به شدت خشمگین و ناراحت شده اند.
الخباز خاطرنشان کرد: مرقد این یار پیامبر (ص)، برای مردم سوریه از اماکن و زیارتگاه‌های شناخته شده و معروف بود.
الخباز اظهار داشت: افراد بسیاری شاهد این اقدام تروریستها بودند؛ و آنها پس از حفر قبر حجر بن عدی، پیکر پاک ایشان را به مکانی نامعلوم بردند.
الخباز تأکید کرد: تخریب این مکان مقدس و نبش قبر حجر بن عدی که از سوی مرکز جهانی فتوا به رسمیت شناخته شده، اقدامی برخاسته از تفکر وهابیت است.
وی افزود: آیا حمله به قبر حجر بن عدی همان آزادی ادعایی مخالفان مسلح است؛ آیا آنان می‌خواهند مردم سوریه را از اسلام، فرهنگ و انسانیت آزاد کنند.
الخباز گفت: عناصر مسلح هنگام حفر قبر حجر بن عدی که قبر عمیقی بود، به جشن و پایکوبی می پرداختند.
الخباز درباره هویت کسانی که دست به این اقدام جنایتکارانه زده اند، اظهار داشت: آنان در شبکه های اجتماعی و اینترنت خود را از اعضای "ارتش آزاد" معرفی کردند
.

شیعیان امیر المومنین ع  اقدام این جنایت کاران و وهابیون کثیف را به دل های داغ دیده شما تسلیت عرض می کنم ،

به امید ظهور حضرت ولی عصر عج منتقل خون مادر  

ظهور نزدیک است!

دعا کنید.

 






      
وای مادرم

http://media.afsaran.ir/siz9Wn_535.jpg

ظلمت همه جا رو فرا گرفته بود . کوچه های تنگ شهر در سیطره تاریکی شب بود از دور صدای قهقهه ای به گوش می رسید صدایی که مو بر تن انسان سیخ می کرد ؛ آری آْن صدای ابلیس بود که از دنائت انسانها به وجد آمده بود به ناگاه غم عالم به درون قلبت فرو می ریزدو جانت را آتشی فرا می گیرد با شنیدن ناله های کودکی که مدام می گفت : وا امی ، وا امی و...

زنی در میان کوچه به زمین افتاده بود ، آری او ناموس خدا بود چه بگوییم که کرکس دون پنجه زد بر روی طاووس ازل ...                                  

لعن الله قاتلی فاطمه الزهرا






      
واغربتا به کربلا

زمین گرم بود ، اشعه های خورشید مثل شلاقی از آتش به صورت کاروانیان می خورد .

کاروان ایستاده بود و همهمه ای کاروان را فرا گرفته بود نیزه ای که حامل سر امام عشق بود

در زمین فرو رفته و کسی نمی توانست آنرا در بیاورد به خدمت حضرت زین العابدین رسیدند

و مطلب را عرضه داشتند فرمودند ببینید سر به کدامین سو است گفتند به سوت عقب کاروان

فرمودند یکی از طفلان جا مانده است .

دو سوار برای یافتنش شتافتند ، هنگام طفل را یافتند ، مرد از عصبانیت پیش رفت

و ناگاه دوباره تاریخ به آن کوچه های پر غربت مدینه و صورت نیلی مادر بازگشت ،

انگار سرنوشت فرزندان زهرا س هم مانند ممادر مظلومه شان است .

وقتی مرد خواست دختر را سوار بر اسب کند دختر گفت : تو نامحرمی و من دخت پیامبر ص ؛ من و نامحرم ....

آن دو سوار اسب تاختند و دختر با پای برهنه به روی خارهای بیابان دوید............                       " واغربتا به کربلا "






      
آه زینب س

برادر جان مرا ببخش

     دیر فهمیدم که انگشترت برای انگشتت تنگ است...

یا حسین غریب مادر






      
وداع......!

بسم رب الزهراء(س) و الشهداء و الصدیقین 

می خواست بره و بچه ها منتظرش بودن...
حس عجیبی داشت،  انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست!
اضطراب داشت که چجوری با مادر خداحافظی کنه...
با خودش می گفت: «یعنی الان چی می خواد بگه، من که طاقت ندارم بشنوم...»
فکر می کرد الان قراره بشنوه که پسرم زود برگرد! من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و...
بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو،   دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن ردش کرد...
منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت:
«خداحافظ پسرم، سلام من رو به حضرت زهرا(س) برسون»

https://lh4.googleusercontent.com/-Acd51spGuCk/TsUd_-z7DbI/AAAAAAAAAwM/rrXKIGAj3n8/h301/41.jpg

«صلوات یادت نره»






      
نگار خانه غم

بر مشام جان زند بوی غریب از کوچه ها

بوی سیلی،یاس نیلی،حمله آلوده ها

بوی گریه،خاک چادر،بغضی ازجنس حسن

صبرحیدر،اشک زینب،غنچه ای در شعله ها

السلام ای فاطمیه،ابتدای کربلا

روضه غم،اشک نم نم،آه مادر مرده 

مادرم فقط 18 سال داشت شهادتش افسانه نیست . به نگار خانه بیت الاحزان حضرت نور خوش آمدید  

 

ادامه مطلب...




      

هنگامی که امام خامنه ای در عزای مادرش است...

امشب گل باغ علی پژمرده گشته ، ماه از خانه مرتضی هجرت کرده و ستارگان عزادارند.

امشب کهکشان ولایت ، غرق در ماتم است و در سکوت شب ، صدایی جز نوحه علی و فرزندانش شنیده نمی شود.

حرامیان در اندیشه ظلمی دیگر به خواب رفته اند، و غرق در دنیای آلوده خویشند.

در این دنیای اسرارآمیز، زمین است که همه ارزش آن به یک شهر است، و همه بهای آن شهر، به یک خانه است.

کلبه ای که باب شهرعلم و خیرة النساء العالمین به آن شرف حضور بخشیده اند.

هر روز صبح پیامبر اسلام بر اهل خانه ای در مدینه وارد می شدند و دسته گل های سلام را تقدیم اهل آن می نمودند.

اهل آن خانه ، چه کسانی بودند و چه سـِرّی در آن خانه نهفته بود  که ارزشمندترین انسان های دنیا ، برای آن این همه عظمت قائل بودند؟

علی( ع) ، او که باید از باب ولایتش وارد شهر علم نبی شد.

فاطمه(س) ، هم او که دلدادگان کویش ، از آتش گمراهی رهایی یافته اند.

حسنین علیهما السلام ، همانها که آقا و سید دل های بهشتی مؤمنانند.

و زینبین علیهما سلام ، همان ستارگان پر فروغ دامان زهرا(س)  و ماجرا از اینجا شروع شد که :

غم فراق پیامبر، چون ابرهای درهم پیچیده، آسمان دل زهرا را فرا گرفت، و باران اشک، نمود دل طوفانی اش شد.

او تنها برای جدایی از پدر نمی گریست، بر مظلومیت علی (ع) هم اشک می ریخت.

دنیا پرستان زرخواه زورگو، همان حسودانی که به طمع رسیدن به مقام و به طمع عشق های آتشین، چشم دلشان کور شد، و گوش های اندیشه شان ناتوان گشت، و زبان حق گویشان لال شد ؛ نخواستند ارزش وجود اهل بیت را که درک کنند.

آنها، خفاشان شب خواهی بودند که از تابش خورشید حقیقت ، وحشت داشتند.

و زهرا، نور درخشان آسمان ولایت، خود را موظف دید حق علی را بازپس گیرد .  نه اینکه علی شوهرش بود و او باید ، برای رسیدن به تجمل هر طور که شده حق همسرش را بگیرد ؛ نه ، زهرا، والاتر از دنیاست، او آنقدر جمیل است که نیازی  به تجمل ندارد.

فاطمه(س) فریاد زد تا قرآن ناطق را خاموش نکنند.

او سخن گفت تا گوساله سامری نمود پیدا نکند.

گریست که دل های زنگار گرفته و دنیا طلب آنها، با زلال اشک های او شستشو شوند.

اما ، آن« ایمان آوردگان مصلحتی» بر گردن خورشید ریسمان افکندند، و بر صورت چون ماه زهرا، صاعقه سیلی زدند.

و پهلوی فاطمه را چون دل علی شکستند . شراب خواران مست از می دنیا، باده گساران شهوت و مقام ، یاس خانه علی را پژمرده کردند. و علی ماند و تنهایی و غم ؛ و مهتاب، شاهد ناله های مولا بود.

اسماء، آب بریز تا طاهره مطهره را غسل دهم . اما نه، دست نگهدار.

خدای من! کبودی تازیانه بر پهلوی محبوبه ام...

زن، این قدر با وفا و با حیاء که نگذاشت بدانم درد وجودش را.

بار خدایا! آن روز که گل مهر زهرا(س) را در قلبم رویاندی، حبیبت پاره تنش را در خانه من به امانت نهاد.

اما، گل یاس من، آن روز، نیلوفری نبود، و آسمان چهره اش نیلی نبود.

این زمزمه های سوزناک علی بود از فراق محبوبه خدا، در شب غم. و فرزندانش چون بلبلان خزان زده بر گل پرپرشان اشک ریختند.

و ما...

ما که خانه زهرا ، دردل های بی قرارمان است، ستاره دعا را از آسمان نیاز می چینیم، و از خدای زهرا می خواهیم که مهدی اش بیاید و قبر محبوبه مان را بر ما بنماید.

شهادت مادر یک افسانه نیست...






      
فقط خدا

 

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست:

اگر بسیار کار کند گویند احمق است !

اگر کم کار کند گویند تنبل است !

اگر بخشش کند ، می گویند افراط می کند !

اگر جمع کند ، میگویند بخیل است !

اگر ساکت و خاموش باشد می گویند لال است !

اگر زبان آوری کند می گویند وراج و پرگوست !

اگر روزه بر آرد و شب نماز بخواند می گویند ریا کار است !

و اگر نکند می گویند کافر است و بی دین !

لذا نباید به حمد و ثنای مردم اعتنا کرد و جز از خدا نباید از کسی ترسید.

                                                                        شیخ بهایی






      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >