اصل نفی خودکامگی و خودکامگی پذیری
مادام که مناسبت اجتماعی و روابط سیاسی بر خود کامگی و خود کامگی پذیری قرار داشته با شد ، ستمگری و ستم پذیری وجه بارز جامعه و سیاست و حکومت است وتا خود کامگی وخود کامگی پذیری رفع نشود ، مناسبات و و روابط انسانی در عرصه اجتماع و سیاست و حکومت رخ نمی نماید . حکومت های خودکامه بر مبنای تغّلب و چیرگی شکل می گیرند و تسلط و سلطه گری ادامه حیات می یابند . نمونه بارز چنین حکومتی ، حکومت اموی بوده و قیام امام حسین (ع) قیامی بود بر ضد خود کامگی و خودکامگی پذیری
روند قیام حسین (ع) از زمانی که ولید بن عتبه بن ابی سفیان ، والی مدینه به فرمان یزید از آن حضرت بیعت خواست تا زمانی که حسین (ع) در روز یکه و تنها ماند و به استقبال شهادت شتافت ، روندی بود بر ضد انواع خود کامگی و خود کامگی پذیری. حسین (ع) در همان آغاز نهضت خویش با نفی بیعت با یزید به همگان آموخت که نباید تن به خودکامگی سپرد و سر در برابر استبداد فرود آورد . از این رو فرمود:
مِثلِی لَا یُبَا یعُ لِمِثلِهِ
همچون منی با چون او بیعت نمی کنم
و آخرین سخنان حسین (ع) در روز عاشورا بیز بیانگر مبارزه سخت او با خودکامگی وخودکامگی پذیری بود:
اَلَا وَ اِنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیِّ قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ بَینَ السِّلّهِ وَ الذِّلهِ وَ هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلّه.
آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد )فرزند فرومایه مرا میان دو راهی شمشیر و خواری قرار داده است و هیهات که ما تن به خواری نمی دهیم.
امویان حکومت را به معنی تجبر و تسلط و خود کامگی و سلطه گری و چپاول وغارت می فهمیدند وهیچ حرمتی برای انسان ها و هیچ حقی برای مردمان قائل نبودند و آن مفهوم زیبای حکومت نبوی را امانتداری و مهرورزی وپاسداری و خدمتگزاری بود به طور کامل زیر پا گذاشته و محو نموده بودند و حسین (ع) با قامتی به بلندای تاریخ در برابر این خودکامگی ایستاد وبرای همیشه تکلیف را روشن کرد که در اسلام هیچ جایی برای خودکامگی خودکامگی پذیری نیست.
چو خلافت رشته از قرآن گسیخت
حریت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلو خیر الامم
چون صاحب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانه ها کاریدو رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
حسین (ع) در امان اندیشه سیاسی و سیره حکومتی نبوی و علوی پرورش یافته بود که هیچ نقشی از خود کامگی و خودکامگی پذیری راتحمل نمی نمود.